​سلام به شما عزیزان.

فرشاد میرشکاری هستم. مخترع، شاعر، نویسنده، پژوهشگر و مدرس دانش رویابینی آگاهانه.
در وبسایت چهل دروازه به آموزش مهارت‌های کنترل ذهن، دوستی با خویشتن، رویابینی شفاف و هر آن چیزی می‌پردازیم که برای یک زندگی سالم و آگاهانه نیاز است. با این آموزش‌ها، هرکسی می‌تواند صاحب بهترین‌ها باشد: بهترین زندگی، بهترین شغل، بهترین تفریحات و سالم‌ترین بدن.
فرشاد میرشکاری، مخترع، شاعر و نویسنده

تولد

به خودتان ایمان داشته باشید. چون تنها کسی که در دنیای بی‌انتهای رویا همیشه کنار شماست، فقط خودتان هستید.

من با دست راست فلج متولد شدم! و تا چهارسالگی با این مشکل کلنجار می‌رفتم. ظاهراً به دلایلی نامعلوم که پزشکان آن دوره از تشخیصش عاجز بودند، مغزم دوست نداشت پالس‌های حرکتی را به عضلات دست راست بفرستد و سیگنال‌های حسی را دریافت کند. گویا دستم به خوابی عمیق فرو رفته بود.
تا این‌که اولین رویای شفافم اتفاق افتاد. رویایی که تنها حدود پنج دقیقه طول کشید. در آن رویای شفاف می‌توانستم برای اولین بار، هر دو دستم را حرکت دهم. نکته‌ی جالب این بود که هر دو دستم عیناً شبیه هم حرکت می‌کردند؛ انگار داشتم به تصویر دست چپم درون آینه نگاه می‌کردم. بااین‌حال، حس‌وحال فوق‌العاده‌ای داشت. من در آن رویای خاص همچنین پرواز را تجربه کردم. وقتی به پایین نگاه کردم، دیدم پاهایم روی سطح زمین قرار ندارند. در فاصله‌ی نزدیک به زمین، به حالت معلق در هوا ایستاده بودم. جالب‌تر این‌که کمترین مشکلی برای حفظ تعادل خود نداشتم و شبیه فردی که روی طناب راه می‌رود، ناخواسته به چپ و راست و عقب و جلو متمایل نمی‌شدم. انگار توسط نیرویی نامرئی در هوا نگه‌داشته شده بودم.
فردای آن روز، دستم خودبه‌خود روشن شد و حرکت کرد. در آن زمان، نه از ساختار و عملکرد پیچیده‌ی ذهن چیزی می‌دانستم؛ نه حتی اسم معجزه را شنیده بودم. بااین‌حال، حسی فوق‌العاده نسبت به خودم داشتم.
در حال حاضر، من راست‌دست هستم.

کودکی تا نوجوانی

آگاه شدن و آگاه ماندن در زندگی، یک انتخاب است، نه شانس!

نخستین اختراعم که تصویری شماتیک از آن را می‌بینید، تنها از قطعه‌ای نِی، یک چوب بستنی و تکه‌ای کِش ساخته شده بود. بااین‌حال، می‌توانست به‌راحتی و با سرعتی معقول در مسیرهای ناهموار حرکت کند. همچنین همین اختراع بود که جرقه‌ی اختراعات بعدی ازجمله ربات کروی دوزیست را در ذهن من روشن کرد.

در نُه‌سالگی به نقاشی علاقمند شدم و دوستانم مرا پیکاسو صدا می‌زدند.
ده‌ساله بودم که سراغ مدارات الکترونیک رفتم و اسمم شد انیشتین.
در ابتدای دانشگاه در تیم شطرنج بودم و کاسپارف نامیده می‌شدم.
در سال آخر دانشگاه، یک موتور خورشیدی ساختم و نامم استرلینگ شد.

من با نام‌های بسیاری زندگی کرده‌ام و هر بار تصورم این بود که این همان نهایت است، ولی نبود! تلاش برای تصاحب اسم و شهرت دیگران، کاری پوچ و کودکانه است. نتیجه‌ی سردرگمی در میان هویت‌های بی‌شمار انسان. و البته که با این رفتار به هویت حقیقی خودتان توهین می‌کنید.


پس از سال‌ها، بالاخره توانستم خودم را پیدا کنم و تبدیل به فرشاد شوم.

اختراعات من

آیا تصور می‌کنید فقط یک آدم معمولی هستید؟ چرا؟

سبد خرید

رمز عبورتان را فراموش کرده‌اید؟

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش